نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی


 
منازعه ی طولانی بین اسرائیل و ائتلاف های گوناگون کشورهای عرب مجاور، با جنگ استقلال اسراییل (نخستین جنگ اعراب و اسراییل) در سال 49-1948، آغاز شد که از آن زمان تاکنون، چهار جنگ دیگر رخ داده است؛ و علاوه بر آن منازعه ای تقریباً دائمی با سطوح مختلفی از خشونت، از مداخلات نظامی گرفته تا تروریسم وجود داشته است. سه جنگ آخر اعراب و اسراییل، برای برنامه ریزان نظامی غرب و شوروی، الگویی جهت برخورد فرضی در اروپای مرکزی بوده است.
مسأله ی اساسی به حقوق ارضی، در بخش اداری فلسطین در ترکیه (عثمانی سابق)، مربوط می شود که در قلب منطقه ی واقع است که اعراب خاورمیانه آن را قلمرویی منحصراً اسلامی می دانند. بریتانیا و فرانسه از سال 1918 (به موجب قطعنامه های جامعه ملل که قیمومیت این مناطق را به آنها واگذار می کرد) سرزمین های واقع در هلال خضیب را که در جنگ جهانی اول از ترکیه یعنی متحد آلمان جدا شده بود، اداره می کردند. غرض از این ترتیبات این بود که جنبش های ناسیونالیستی بومی را برای اداره کشوری مستقل آماده کنند. با این حال، دیپلماسی زمان جنگ بریتانیا، منجر به دادن وعده های جداگانه و متناقض، در مورد حق تعیین سرنوشت فلسطین به جماعت بومی عرب و جنبش ناسیونالیستی یهودیان صهیونیست شد. بعدها امکان برآورده کردن ادعاهای صهیونیست ها و یا اعراب فلسطینی وجود نداشت و خشونت فزاینده از جانب هر دو طرف، عمدتاً متوجه دستگاه اشغالگر بریتانیایی ها شد، اما بین دو طرف موج خشونت درگرفت که نهایتاً در سال 1946، توجه سازمان ملل متحد را جلب کرد؛ این سازمان رأی به تقسیم سرزمین تحت قیمومیت فلسطین، به نواحی جداگانه عرب و یهودی داد و بیت المقدس را یک منطقه بین المللی بی طرف اعلام کرد. صهیونیست ها این را پذیرفتند (به عنوان نیمی از یک قرص نان)، اما کشورهای عضو اتحادیه عرب، با توسل به زور، خواستار ابطال این تصمیم شدند. موفقیت اسراییلی ها در سال 1948 منجر به فرار اکثر ساکنان عرب اصلی منطقه (یعنی فلسطینی ها) شد. رنج و مصیبت فلسطینی ها بدون کشور، که در کشورهای دیگر پناه گرفته بودند و در چادر زندگی می کردند، انگیزه ای (و به اعتقاد برخی بهانه ای) برای تلاش های تلافی جویانه اربابانشان برای خنثی کردن این عمل انجام شده توسط صهیونیست ها شد. از آن زمان به بعد، مواردی از بروز جنگ های شدید و تمام عیار کوتاه مدت مشاهده شده که در فواصل بین آنها ترک مخاصمه های طویل المدتی وجود داشته است که در جریان آنها منازعه به شیوه های اقتصادی، جنگ های چریکی و عملیات تروریستی ادامه یافته است.

جنگ اعراب و اسراییل (1949-1948)

نخستین دور از این جنگ ها، به طور رسمی یک و نیم سال به طول انجامید. این دور از جنگ ها، از یک رشته برخوردهای وقفه دار تشکیل می شد که طولانی ترین آنها چهار هفته به طول انجامید و عملیات رزمی، در کل، حدود ده هفته طول کشید. ترک مخاصمه های طولانی، جنگ را به مراحل متمایز تقسیم کرد.
مرحله اول، دوره ی "جنگ داخلی" بین گروه های مسلح نامنظم فلسطینی - باقی مانده های شورش (1939 تا 1936)- و نیروی دفاع از خود یهودیان بود. حضور درحال افول، ولی هوشیارانه بریتانیایی ها مانع از آن شد که تا کشورهای عضو اتحادیه عرب به فلسطین حمله کنند، اما آنها نتوانستند از جنگ چریکی رخنه گروه های عرب مستقر در روستاها و دهکده ها جلوگیری کنند. دو سازمان جنگ های نامنظم وجود داشت که به مفتی اعظم بین المقدس که در تبعید به سر می برد، وفادار بودند؛ این سازمان ها، هر یک 1500 نفر عضو داشتند و علاوه بر این، قادر به فراخوانی 35 هزار روستایی مسلح بودند. این روستاییان، میلیشیای محلی غیررسمی را تشکیل می دادند و برای عملیات کوتاه مدت به خدمت گرفته می شدند. در حالی که نبرد جاده ها (1) ارتباط سکونت گاه های جدا افتاده ی یهودیان را با بیرون قطع می کرد، انتظار می رفت که بمب گذاری در اتومبیل ها و تک تیراندازهای تصادفی در شهرک ها، روحیه یهودیان را تضعیف کند. الگوی قطعه بندی شده ی سکونت گاه های یهودیان، بدین معنی بود که روستاهای عربی در اطراف خطوط بسیار مهم ارتباطاتی قرار گرفته بودند. در نتیجه، فلسطینی ها قادر بودند به صورت موردی عملیات مسدود ساختن جاده ها و حمله از کمین گاه ها را انجام دهند. در مراحل اولیه، هاگانا (2)، ارتش زیرزمینی یهود، مجبور بود که برای تدارکات و امداد، بر کاروان های مسلح تکیه کند. این روش تنها به صورت پراکنده موفق بود و صدمات جانی و مالی زیادی را سبب می شد.
یک ارتش کوچک آزادی بخش عرب، متشکل از فلسطینی ها و داوطلبانی از سایر کشورهای عربی، تا ژانویه 1948، علیه سکونت گاه های صهیونیست ها دست به عملیات می زد. تا پایان مارس 1948، هاگانا که به محض انقضای دوری قیمومیّت بریتانیا (به موجب تصمیم جامعه ملل)، منتظر تهاجم کشورهای عرب همسایه بود، به بسیج و یکپارچه سازی دسته های نظامی گوناگون دست زده بود؛ این دسته ها عبارت بودند از هسته ای متشکل از 3 هزار نفر آرمانگرا در گروه نخبه ی ضربت پالماخ (3) و هزار نفر نیروی ذخیره، یک نیروی رزمی متحرک HISH، با استعدادی حدود 10 هزار نفر و گروهی متشکل از 35 هزار نظامی کهنه کار جنگ جهانی دوم که در حالت آماده باش به سر می بردند و یک نیروی دفاعی ایستا، برای حفاظت از سکونت گاه ها که شبیه یک گارد داخلی بود؛ HISH و تعداد اعضای آن به 20 هزار نفر می رسید. نُه واحد در اندازه های هنگ، فعال گردید که برای اجرای نقشه ی دی (4)، یعنی تهاجمی که برای تصرّف و نگهداری مناطق عرب نشینی طراحی شده بود و بخش های یهودی را از هم مجزا می ساخت، کافی بود.
همچنین دو گروه تروریستی مستقل و به لحاظ سیاسی ناراضی نیز به نام های ایرگون (5) و اشترن (6) وجود داشت که کل نیروهایشان، جمعاً به 1500 نفر می رسید. تا پانزدهم مه، تلاش های یهودیان برای استحکام و تقویت نیروهایشان معطوف به این بود که رأی تهاجم همه جانبه ی اعراب به دنبال عزیمت بریتانیایی ها آماده شوند.
در روز پانزدهم مه - یک روز بعد از آن که بریتانیا به موجب تصمیم جامعه ملل از حقّ قیمومیت خود بر فلسطین دست کشید - مصر، اردن، سوریه، عراق و لبنان نیروهای خود را برای جنگ با اسرائیل به فلسطین اعزام کردند و بدین ترتیب مرحله دوم جنگ آغاز گردید. از میان تمام این نیروها، فقط نیروی اعزامی از طرف اردن - لژیون عرب -واقعاً یک نیروی رزمی مؤثر بود. نیروهایی برای انجام این وظیفه، توسط متحدین عربی اختصاص داده شده بود که سخت به هم مظنون بودند و به نسبت نیروهایی که در خانه مانده بودند تا رقبای داخلی ناراضی را مهار کنند، بسیار کوچک بودند. هر یک از کشورها، نیروهایی به اندازه یک تیپ اعزام کرده بودند (مصر دو تیپ برای این کار اختصاص داده بود) که به وسیله تانک، هواپیما، توپخانه و خودروهای زرهی تقویت می شدند. در مورد عدم توازن این امکانات، مطالب زیادی گفته شد، اما نیروهای عرب نتوانستند نیروهای مختلف را هماهنگ سازند و مجبور گردیدند که آنها را به تدریج و بر اساس اصول خشک دفترچه های راهنمای رزمی به کار گیرند.
از همه مهم تر، فقدان یک نقشه جنگی واحد بود که چندین ارتش را به صورت مستقل وادار به انجام عملیات کرد و تدارکات لازم، جهت حمایت متقابل در اختیار آنها قرار نداد. همگان بر اثر واکنش سماجت آمیز و تجاوزگرانه ساکنان سکونت گاه های مرزی یهودیان دچار تعجب و حیرت شدند. این واکنش نقشه ی اولیه اعراب یعنی طرح "آناکوندا" را به سرعت تغییر داد، به موجب این نقشه، قرار بود منابع ورودی به اسراییل از طریق بستن مرزهای این کشور قطع شود و درعوض، آنها را بر آن داشت تا چند سرپل تهدید کننده، پیرامون دولت یهود بنا کنند. ستون های مصری در حالی که فاصله بسیاری با هدف های خود - تل آویو و بیت المقدس - داشتند، قادر به از بین بردن زنجیره سکونت گاه های نقو (Negev) نبودند؛ ضرباتی که از جانب ساکنان این سکونت گاه ها وارد می شد، خطوط ارتباطی بیش از حد گسترش یافته را فلج می کرد. با این حال، لژیون عرب، قسمت‌ اعظم شهر قدیم بیت المقدس را در اختیار خود گرفته بود. در صورتی که نیروهای مهاجم، به جای پذیرش آتش بس یازدهم ژوئن 1948، دست به حمله ی هماهنگ و جمعی می زدند، احتمالاً امروز هیچ اسراییلی در این منطقه وجود نداشت.
مرحله سوم عملیات، در کل عبارت بود از: ابتکارات اسراییلی ها، با استفاده از تیپ های متحرک گسترش یافته و سریع؛ نیروی دفاعی اسراییل (IDF) در زمینه خنثی سازی لژیون عرب در شرق تل آویو؛ مهار عملیات تجسسی عراقی ها در "کمربند" باریک و در هم کوبیدن قطعی ارتش داوطلبان در جلیله مرکزی.
لژیون عرب، دالان اصلی بین تل آویو و بیت المقدس غربی را در لاترون (7) مورد تهدید قرار می داد، اما سرهم بندی یک مسیر انحرافی از اهمیت لاترون کاست.
در اکتبر 1948، اسراییلی ها مرحله چهارم را با مانورهایی آغاز کردند که پیچیدگی های تازه ای به همراه داشت و عمدتاً متوجه خط دیده بانی مصری ها، واقع در طول جاده های اصلی منتقی به نقو (8) بود. این تهاجم، جبهه مصری ها را از هم پاشید، اما یک گروه کوچک و جسور از نیروهای مصری در فالوجا (9) و تهدید اصلی در غزه - العریش را به جای خود باقی گذاشت که در مرحله پنجم (دسامبر 1948- ژانویه 1949) با آنها مقابله شد.
این مرحله با عملیات گسترده ی احاطه آغاز شد که طلیعه ی مانورهای آزاد سال های 1956 و 1967 در سینا بود؛ از جمله، استفاده هماهنگ از نیروی زرهی، تدارک توپخانه و پشتیبانی هوایی. یک رشته آتش بس های موقت (عقد هیچ گونه پیمان و یا شناسایی موجودیت اسراییل مد نظر نبود) و انجام یک یورش در لحظات آخر. برای تسلط یافتن بر دالان عمیق «V» نقو به خلیج عقبه، یهودیان را در موقعیتی قرار داد که کنترل اسراییل بسیار بزرگ تری را نسبت به آنچه که سازمان ملل در نظر گرفته بود، در دست گرفتند. اما، مرز چهل تکه ای رأی آنها وجود دارد که در برابر منطقه ی نفوذی ماورای اردن (بعدها اردن)- اینک به نام کرانه غربی شناخته می شود، به این علت که در غرب رود اردن قرار دارد- آسیب پذیر بود.

رشته عملیات سینا، 1956 (عملیات کادش (10))

اسراییل به واسطه ناکام ماندن حملات تلافی جویانه اش برای جلوگیری از تجاوزات مرزی و خرابکاری گروه های تروریستی، کماندویی، تبعیدی و فلسطینی، طی اوایل دهه 1950، سرخورده شده بود. الگوی شدت یابنده عملیات تلافی جویانه تنها به نظر می رسید که حملات فداییان را (که در 1954 به طور ‌آشکار مورد حمایت جمال عبدالناصر قرار داشت)، تشدید کرده باشد. در اوایل 1956، اسراییل تصمیم گرفت تا این تجاوزات تروریستی را متوقف سازد.
ناصر در تلاش برای کسب رهبری جهان عرب، خواهان سرپرستی نبرد با اسراییل بود و به همین جهت، فشارهای خود را، با گشودن آتش توپخانه بر تنگه باریک تیران و مسدود کردن کانال های خروجی اسراییل از دریای سرخ و نیز اعلام اتحاد نظامی با روسیه علیه اسراییل، افزایش داد. آنچه که بیش از همه موجب نگرانی نیروی دفاعی اسراییل (IDF) می شد، عبارت بود از خریدهای گسترده ی تسلیحاتی مصر، از چکسلواکی و شوروی در تابستان 1955 که باعث شده بود در عرض یکی دو سال، مصر صاحب برتری قاطع شود. از این رو، تصمیم اسراییلی ها در اتخاذ اقدامات نظامی، برای متوقف ساختن حملات تروریستی، احتمالاً تا حدودی تحت تأثیر عزم وارده آنها برای جلوگیری از ورود تجهیزات جدید و پیچیده ی نیروهای مصری به واحدهای رزمی مؤثر، قرار داشت. بنابراین، این رشته عملیات تا حدودی یک "جنگ پیشگیرانه" محسوب می شد، گرچه شواهد محکمی، دال بر وجود نقشه های جنگی نزد مصری ها، موجود نبود.
اندکی پیش از حمله برنامه ریزی شده اسراییل به مصر، فرانسه از اسراییل دعوت کرد تا عملیات خود را با عملیات قریب الوقوعی که انگلستان و فرانسه به طور مشترک مد نظر داشتند، یعنی عملیات ماسکتیر (11) هماهنگ کند، هدف از این عملیات، تصرف کانال سوئز بود. ناصر اخیراً، این کانال را ملی کرده بود تا خروج سرمایه های غربی از پروژه سد آسوان را تلافی کرده باشد. حرکت حساب شده ی آغازین اسراییل، نسبت به منطقه کانال "تهدیدی" باورکردنی را ایجاد می کرد و بدین ترتیب واحدهای مصری را به این منطقه می کشاند؛ این امر موجب می شد تا عملیات "ماسکتیر" ظاهراً برای ایجاد یک منطقه حائل بین دو نیروی نزدیک به هم، جهت باز نگه داشتن کانال صورت گیرد. حالت انحرافی مانورهای انگلستان و فرانسه، به اندازه کافی نیروهای مصری را از صحنه خارج می کرد تا به اسراییل اجازه دهد اهداف خود را در زمینه از بین بردن پایگاه های فداییان در غزه و خارج ساختن تنگه تیران از تسلط نیروهای مصری تحقق بخشند؛ و این در حالی بود که هیچیک از این دو اقدام، مستلزم یورش در نزدیکی کانال نبود.
برای جلوگیری از حالت آماده باش نیروهای زرهی مصر که غرب کانال را در تصرف داشتند و نیز از بیم استعداد هوایی نگران کننده این کشور، نخستین مرحله از عملیات "کادش" یعنی یورشی هوا برد، در شرق گذرگاه میتلا (12) انجام شد و به نظر می رسید صرفاً وارد آوردن ضرباتی عمیق، به تلافی حملات فداییان باشد. در صورتی که فرماندهی عالی ارتش مصر فریب می خورد و چنین تصور می کرد که آنها تنها با حمله تلافی جویانه دیگری از جانب اسراییل روبه رو هستند، از انجام عملیات پشتیبانی هوایی استنکاف می ورزید و به نیروهای خود در استحکامات دفاعی قدرتمند واقع در شمال شرقی سینا (یعنی در مثلث: العریش - رفح- ابواجیلا (13)) آماده باش نمی داد. مرحله دوم عبارت بود از گشایش یک دالان تدارکاتی جایگزین، رأی رساندن تدارکات به واحدهای مرحله اول در عمق سینا از طریق رخنه در استحکامات دفاعی مهیب مصر که با "خارپشته" محصور شده بودند. در ابواجیلا، عملیات نهایی در برگیرنده نابودسازی پایگاه های گروه ها و دسته های مهاجم در نوار غزه و در عین حال، اشغال پایگاه های توپخانه مصر در شرم الشیخ، به وسیله واحدهای متحرّک بود.
مرحله نخست، طبق نقشه پیش رفت، گرچه یک رشته عمیات تجسسی غیرمجاز در گذرگاه متیلا برای چند ساعت وضعیت خطرناکی را به وجود می آورد، نیروی ذخیره هوایی و زرهی از کانال بیرون کشیده نشده بودند عمدتاً به این دلیل که - به واسطه تمرکز نیروهای ویژه انگلستان و فرانسه در کرت (14) - قسمتی از نیروهای عقبه ی ناصر، توجه خود را معطوف به آن ناحیه کرده بودند. تیپ هوابرد اسرائیل در نزدیکی متیلا، به سمت جنوب (به طرف شرم الشیخ) حرکت کرد، در حالی که، یک تیپ پیاده نظام از الیات (15) در طول محوری متقارب، از طریق عبور از زمین هایی که به زحمت برای وسایل نقلیه چرخ دار قابل عبور بودند، حرکت دشوار خود را آغاز کرد؛ وسایل حمل و نقل غیرنامی که برای انجام این کار فرض گرفته شده بودند، غالباً خراب می شدند.
دو تیپ پیاده نظام مکانیزه ی اسراییلی (که در مقابل حصارهای ساخته شده از خرپشته در ام کاتف / ام شیهان قرار داشتند)، به وسیله آتش دقیق با بُرد از پیش تعیین شده از سوی نیروهای استحکام یافته زرهی و توپخانه مصر، در معرض حمله قرار داشتند. نیروهای دفاعی اسراییل (IDF) که بر اثر تأخیرها، بی حوصله شده بودند، فقط با تیپ دارای تانک خود که احتمالاً در ذخیره به سر می برد، در طول حاشیه جنوبی مجموعه استحکامات دفاعی دست به عملیات تجسسی زد و یک گذرگاه حفاظت نشده را دریافت و توانست از طریق آن، با انجام یک چرخش، خود را به ناحیه ی عقبه ی ابواقیلا برساند. برخلاف نقشه قبلی و بدون مطّلع ساختن مرکز فرماندهی، یک گردان تانک به عملیات رخنه دست زد و از عقب شروع به گلوله باران توپ های خود کششی مصر نمود و در همین حال، گردان دیگری به سرعت به جنوب غربی شتافت تا برای شروع حمله به شرم الشیخ، به تیپ مکانیزه کمک کند.
آنگاه نیروی ویژه ی شمالی اسراییل، با استفاده از نیروهای مختلف عملیات خود را جهت تخریب دومین ناحیه استحکام یافته عمده مصری ها (بین غزه و رضح) آغاز کرد، یک واحد به سرعت به سمت غرب حرکت کرد و به بخشی از استحکامات یک جناح که در طول زمین های غیرقابل عبوری قرار داشت، حمله کرد؛ و بدین ترتیب، ارتباطات عقبه ی آن را مختلف کرد. در همین حال، یک نیروی دیگر از جلو یورش برد و از نقاط ضعف نقشه های نسبتاً انعطاف ناپذیر مصری ها بهره برداری کرد. سرانجام، عملیات پاکسازی نوار غزه از نیروهای مهاجم فلسطینی و مصری انجام شد و این در حالی بود که دو ستون که به سمت شرم الشیخ حرکت می کردند، پادگانی را که در آنجا قرار داشت، محاصره می کردند. در این زمان، فرماندهی عالی ارتش مصر جهت تقویت تلاش های اصلی، به تمام نیروهای خود در سینا، دستور عقب نشینی داده بود؛ این تلاش های اصلی، علیه فرود نیروهای انگلستان و فرانسه در سوئز صورت می گرفت. این امر، عملیات اسراییلی ها را که در دو کمربند اصلی استحکام یافته، در شمال شرقی سینا در جریان بود، تسهیل کرد. نیروی هوایی اسراییل (IAF) با قاطعیّت دو ستون زرهی مصر که قصد امداد رسانی به واحدهای تحت فشار در ابوقیلا را و رفح را داشتند، مقابله کرده و ارتش برتری هوایی در میدان نبرد، به ویژه در زمینه ی کشاندن وسایل نقلیه ی در حال عقب نشینی به مناطق مرگ را در گلوگاه ها، اثبات کرد. ناتوانی پیاده نظام مکانیزه اسراییل برای نفوذ در استحکامات دفاعی ام کاتف، همراه با موفقیّت گروه های پیشتاز زرهی باعث شد که اسراییلی ها به این نتیجه برسند که تانک اسلحه ای مهم و سرنوشت ساز است و باید از پیاده نظام پس از آن که نیروی زرهی در نقاط تمرکز اصلی نیروهای دشمن رخنه ایجاد کرد و یا آنها را دور زد، جهت بهره برداری استفاده نمود.
گرچه، اسراییل به یک پیروزی نظامی آشکار دست یافت ولی این جنگ برای متحدین انگلیسی و فرانسوی اش، یک فاجعه سیاسی بود. این متحدین تحت فشارهای سازمان ملل و به ویژه ایالات متحده و اتحاد شوروی مجبور شدند که از سوئز عقب نشینی کنند. این امر، اسراییلی ها را مجبور ساخت تا از سینا بیرون روند. گرچه تنگه ی تیران باز شد و نیروی سازمان ملل، پس از جنگ، در سینا مستقر شد ولی حملات تروریستی به اسراییل را، از پایگاه های واقع در خاک مصر، محدود کرد. جنگ، ناصر را در موضع سیاسی قوی تر قرار داد، چون وی با موفقیت یک بحران را از سرگذراند و انگلستان و فرانسه را از رسیدن به اهدافشان ناکام کرد.

پی نوشت ها :

1- Battle of the Roads
2- Haganah
3- palmach
4- plan D
5- Irgun
6- stern
7- Latrun
8- Negev
9- Faluja
10- kadesh
11- Musketeer
12- Mitla pass
13- El-Arish-Rafah-Abu Ageila
14- crete
15- Eliat

منبع: ترور نویت، دوپویی؛ (1381) تاریخ جنگ ها، پیروز ایزدی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد معاونت پژوهش، 1381.